برای تو
برای تو مینویسم که میستایمت
خداجونم سلام خداجون خودت میدونی که چقد دوست دارم و اینم میدونی که من به این که دوستم داری ایمان دارم میدونم که اگه تو هوامو نداشتی الان ......... ولی خدا جون چیکار کنم خسته شدم نمیدونم چرا اینقد توانم، تحملم ،صبرم، کمه خداجون همیشه هروقت کسی میگفت عجب صبری خدا دارد درک نمیکردم ولی الان خدای خوبم میفهمم خداجون عجب صبری داری خدا جون دلم برات تنگ شده خیلی خیلی من همیشه به همه میگفتم همه آرزوهاتونو بنویسین در گذر زمان به خیلی هاش میرسین ولی یادتون میره که یه روزی آ رزتون بوده و باعث میشه همیشه شاکی باشین ولی خداجون خودم فراموش کردم به خیلی از آرزوهام رسیدم مرسی خدا مرسی دوست دارم خدا جوننم تحملمو بیشتر کن منو به خودت نزدیک تر کن نظرات شما عزیزان: دو شنبه 3 تير 1392برچسب:, :: 11:43 :: نويسنده : حمیده عباسی
پيوندها
نويسندگان |
||
![]() |